حاج مرتضی گفت به رضا بگین
هم تیر و ترکش، هم میدون مین
همشون بیان به آدرس من
بی هزینه کافور و کفن
صدای اندیشه فولادوند انعکاس می یابد و در صدای شهر گم می شود؛ بوق ماشین ها، سوت پلیس، دستفروشان و بعد، صدای دسته سینه زنی، آوای گنگ مداحی های معروف دوران جنگ «کربلا منتظر ماست، بیا تا برویم» و ملودی «ای لشگر صاحب زمان» بر بستر موسیقی
کارن همایونفر. فرزند سال های جنگ، یک دهه شصتی سرخورده، گفتگویی شاعرانه دارد با «حاج صادق» و پرسشگر، ناامید و طعنه زن، از تردیدها و حسرت های خود از جنگ و یادگارهایش برای او می گوید، از افسانه هایی که به قیمت خون خود، صاحب نامی بر یک خیابان شدند و از حاج صادق می پرسد «خاک در خون خدا می شکفد، می بالد؟»
«یک خیابان سهم یک افسانه نیست» آلبومی است از دو چهره سینمایی: اشعار از اندیشه فولادوند و دکلمه آنها توسط خودش، و موسیقی از کارن همایونفر. اندیشه فولادوند را با بازی در فیلم های «خانوم»، «کلاشنیکف»، «سن پترزبورگ»، «مریم مقدس»، کتاب های «عطسه های نحس» و «شلیک کن رفیق» و آلبوم «
آخرین حرف معاصر» می شناسیم و کارن همایونفر را با ساخت موسیقی فیلم، از جمله «جرم» و «خاک آشنا» و «برف روی کاج ها».
«یک خیابان سهم یک افسانه نیست» شبیه به فضای سایر کارهای کارن همایونفر بود، اما موسیقی تا حد زیادی به شعر وابسته بود. صدای همه نوع سازی در این آلبوم به گوش می رسد و مُدلاسیون، فضا و حتی سبک بارها تغییر می کند.
صدای اندیشه فولادوند هم به تناسب مضمون شعر، با موزیک اوج و فرود می یابد؛ مثل آنجا که با شوخی، خواهش، تضرع، تهدید، فریاد و کلافگی از «رفیق» می خواهد شلیک کند و برای او وصیت می کند:
اسناد کُلُهم، پیش تفکری ست
داییِ مصطفی ست، شلیک کن رفیق
باغ نیاوران، سهم مظفر است
او صاحب عزاست، شلیک کن رفیق
من چک نوشته ام، حامل، برای ختم
دست علیرضاست، شلیک کن رفیق