دیدم داری از پیش من میری
این منظره مثل یه کابوسِ
انگار یکی اینجا شبیه من
زانو زده جا پات و می بوسه
دیدی لبام با گریه هات لرزید
اما دوباره بغضم و خوردم
وقتی که دیدم شک توی چشماتِ
رفتم خدا رو شاهد آوردم
کاشکی تورو باور نمی کردم
کاشکی می فهمیدی چقدر تنهام
دیگه دارم سرگیجه می گیرم
دنیا سیاهی میره تو چشمام
دیدم دلت جای دیگه بندِ
دارم می بینم پشت اون اشکا
شیطونِ چشات داره می خنده
داره می خنده
اما بازم دلواپست بودم
اونجا به جرم خواستنت مُردم
آخر قصه رفتم از دنیا
حتی خودم تابوتمو بردم