ماه من ! سمت برکه ات برگرد
خواب دیدم سفید پوشیدی
خواب دیدم که در هوایی سرد
چارچوب مرا تکان داده ست
رقص تو روی سنگ مرمرها
در عروسیِ مختلط با تو
چشم بستم به روی دخترها
ماهیِ در گریز ، مغلوبم
سهم قلاب من نخواهی شد
زندگی در تنِ تو می لولد
حیفِ مردابِ من نخواهی شد
قفل کردی تمام درها را
حبس در جعبه های توخالی
از اتاقی به قهقرا رفتن
غرق در سال های خشکسالی
شانه ام زیر درد میریزد
شب به دیوار خانه تابش داشت
سرد بودی و سوز می آمد
کوه قد برف ریزش داشت
روزمرگی ام مداوم شد
بس که روزگار من گند است
مثل شمع قاتل خودم هستم
زندگی تا به فوت تو بند است
من به دنیا آمدم در این برزخ
گرچه دنیا به من نمی آمد
از ته چهره ات نمایان بود
به تو عاشق شدن نمی آمد
در کنار کسی قدم هایت
در کنار خودم نمی مانم
خواب دیدم سفید پوشیدم
لای سدر و کفن بپیچانم
بین این دردهای اجباری
از تو حتی رها شدن سخت است
آسمان هم سیاه می بارد
بس که صاحب عزا شدن سخت است
شیشه ای که از عطر تو خالیست
مانده آینه ی دقم باشد
کاش در حد و قد ویرانی
عشق من سیر عاشقم باشد
مانده ام زیر دِین آغوشم
بغض هایم به ناکجا رفته
مَردی ام در اضافه ها مانده
مردِ تاریخ ِ انقضاء رفته
در کنار کسی قدم هایت
کوچه ها را کرایه میکردی
روی تختم به فکر تشریحم
بدنم را لایه لایه می کردی
یک نفر قاب از تو دزدیده
یک نفر با نقاب می رقصد
دست در پیج تند موهایت
لای این پیچ و تاب می رقصد
من که طفل درون تو بودم
عشق نه ماهه ی مرا کُشتی
من که مرد جنون تو بودم
عشق نه ماه ی مرا کشتی
قصد کردی کنار یک نطفه
سقط را در تنت بخوابانی
در رگ و ریشه های من دختر
عشق کردی که سم بپاشانی ؟
خواب دیدم که مرگ نزدیک است
وقت ، وقتِ مرثیه سازیست
با تمام دلم که در خاکم
قبر من مستطیل دلبازیست
با تمامت بشین تماشا کن
حال های رو به موتم را
خواب دیدم که گریه میکردم
روز و ماهِ زمان فوتم را