حالت غريبى توى گريه هام نشسته حالت نگاهت بغضمو شكسته
زندگى واسه ما دوتا فرصتى نزاشته زندگى هم انگار مارو دوست نداشته
تو دل اين شب تيره انگار ديگه ذره اى روشنى نيست حالمو نپرس وقتى نيستى حال و روز من گفتنى نيست
من از خدام بوده كه بگى زوده واسه دورى نرو از خودم كندم به تو پابندم نگو مجبورى من يه شبِ سردم باتو همدردم نگو راهى نيست تو ميدونى رفتن واسه تو يا من جز تباهى نيست
تو دل اين شب تيره انگار ديگه ذره اى روشنى نيست حالمو نپرس وقتى نيستى حال و روز من گفتنى نيست