بغض، یعنی گریه های بی صدای هر شبم/
بغض، یعنی بی صدا آتیش می گیرم تو تبم/
بغض، یعنی نیستی کنار قلبِ خستم/
بغض، یعنی نیستی دیگه توو خونه ی من/
یعنی نیستی دیگه دیوونه ی من/
ببین به گِل نشستم/
بغض، یعنی اینکه باید با تنهاییام من بسازم/
یکی برندست توو این بازی/
که تویی و من محکومم که ببازم /
بغض، یعنی اینکه باید دیوونه شم از رفتن تو/
بغض، یعنی اینکه باید من ببینم رفتنت رو/
رفتنت رو/
از گریه های من چی میشه حاصلت؟/
زخمی شده نگام، سنگی شده دلت/
انگار حرفِ من، رو تو اثر نذاشت/
این بغض گریه شد اما ثمر نداشت/
بغض، یعنی اینکه باید با تنهاییام من بسازم/
یکی برندست توو این بازی/
که تویی و من محکومم که ببازم /
بغض، یعنی اینکه باید دیوونه شم از رفتن تو/
بغض، یعنی اینکه باید من ببینم رفتنت رو/
رفتنت رو...