بتِ من بانوی برفی، تکیه گاهم شونه هات بود / همه فریادِ ترانه ام، اون صدایِ بی صدات بود / تو شبایِ مه گرفته، ای تو یادگارِ یلدا / شعله یِ سردِ تو چشمات، جایِ امنی تویِ سرما / تو با شعله هایِ سردت، دل و جونمو سوزوندی / صبح که خورشید باز طلوع کرد، رفتی و پیشم نموندی / حالا خورشید و نمی خوام، دنبالِ سایه می گردم / نمی خوام به شعله و نور، دل بدم یا دل ببندم