کی می گه مرده نفس نمی کشه، کی می گه نبضِ جسد نمی زنه / چشماتو یه دم به این آینه بدوز، ببین این مرده چقدر شکل منه / من که با هر نفسم ده تا دریچه وا می شد، با صدایِ زمزمه ام قله ها جا بجا می شد / حالا خیلی وقته مُردم زیرِ ماسکِ زندگی، آخ اگه دوباره چشمام از قفس رها می شد / من مثل زلزله ام شبیه توفان طبس، دَمِ عیسی رو نمی خوام تو غروبِ این قفس / نفسِ منهِ که قبرستونُ زنده می کنه / من خودم یک پا مسیحم اما بی تو بی نفس، می دونم خوب می دونم ترانه عاشقانه نیست / رنگِ واژه هایِ من به رنگِ این زمانه نیست، وقتی بینِ مُرده ها زندگی رو صدا کنی / دیگه هیچکی، گوش به زنگِ طپشِ ترانه نیست / اما با تو می شه از رو سَرِ تقویما پرید، تنها با تو می شه از صبحِ گلایه پر کشید / بی تو این حافظه ی گریه شُمارو نمی خوام، بیا از تو می شه شعرِ نابِ زندگی شنید