قیصر ندمای خویش را خواست/
تا مجلسِ جشن عقد آراست/
آراسته کاخ پادشاهی/
با زیب و هلل هر آنچه خواهی/
تختی که جواهرش نشان بود/
در کاخ چو مهر زر فشان بود/
پس کرد به کاخ اختصاصش/
دعوت ز اکابر و خواصش/
پاک و علما همه ستادند/
انجیل مسیح را گشادند/
داماد چو شد به تخت بنشست/
سنگینی بخت تخت بشکست/
دیدند که تخت واژگون شد/
داماد ز تخت سرنگون شد/
آن سلسله ها ز سقف بگسیخت/
از طاق صلیب ها فرو ریخت/
تا مجلس شادی اش به هم خورد/
داماد به جای شهد غم خورد