پس از لبِ لعل خود گوهر سفت/
امربن یزید را چنین گفت/
بفروش مرا به صاحبِ خط/
خود را فکنم وگرنه در شطّ/
بگرفت بشیر آن امانت/
آورد به خاندان عصمت/
آن زهره به دستِ مشتری داد/
تحویلِ امام عسکری داد/
تا مام امام عصر گردد/
سر چشمه ی فتح ونصر گردد/
آرد پسری که شاه باشد/
فرمانده مهرو ماه باشد/
آرد پسری که نور دارد/
ظلم از سرِ خلق دور دارد/
آرد پسری که هست قائم/
فیضش به خلایق است دائم