شب که راز بودنت را پوشید باد که ساز دیدنت را سر داد ابر که شوق خنده ات را بارید من که شعر ماندنت را خواندم لب هایم را می خندیدی چشمانم را می باریدی در رویایت می چرخیدم آوازم را می رقصیدی من هوای با تو سر کردن تو دوراهی خطر کردن ما در انتظار مهتاب ماندیم ما شبیه هم ترانه می خواندیم