خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر درش که بخوانند بیخبر نرود سواد دیده غمدیدهام به اشک مشوی که نقش خال توام هرگز از نظر نرود دلا مباش چنین هرزهگرد و هرجایی که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود مکن به چشم حقارت نگاه در من مست که آبروی شریعت بدین قدر نرود سیاهنامهتر از خود کسی نمیبینم چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت به در نرود بیار باده و اول به دست حافظ ده به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود