یه شبی پر از همه کس همه جا، پریشونی
اومدی منو از همه کس همه جا، جدا کردی
منو از قفس شب تیره گرفتی و بردی
با طلوع سحر تو هوای خودت رها کردی
چی از خاک این دنیا می خوام وقتی که تورو دارم
خیلی وقته دارم زندگیمو تو دستات می کارم
مرا نرهان ز خود
ز خود نکنم جدا
جدا نشوم ز تو
که مرا رهایی نیست
رهایی نیست
چه شبای بدی سپری شده با سکوت من
تو که هستی دیگه لب تنهاییام خاموش نیست
جوونه زده از زیر برف زندگیم با هُرم تو
زمستونا دیگه توی تقویم من سفید پوش نیست
چی از خاک این دنیا می خوام وقتی که تو رو دارم
خیلی وقته دارم زندگیمو تو دستات می کارم
مرا نرهان ز خود
ز خود نکنم جدا
جدا نشوم ز تو
که مرا رهایی نیست
رهایی نیست
رهایی نیست