رهایم ، ای رها در باد رها از داد و از بیداد رها در باد حرفی مانده ته حرفی غمت کم جام دیگر ریز که شب جاوید جاوید است صبحدم در خواب من از غم های پنهانی به یاد قصه های شاد و از سرمستی این آب آتشناک دانستم که هوشیاری سرت خوش جام را دریاب رها در باد، رها در باد رها در باد بلایت دور رهاتر باش ، خیرت پیش این باد این شبان از تو رهایم کن ، رها در خویش چنان در خویش میگریم که گویی گریه درمانی است مرگی نیست مرگی نیست مرگی نیست رها در باد رها درباد