دوباره شهر و غریبی دوباره حال خراب دو سال میگذرد من هنوز می بارم درون آینه مردی به گریه میگوید بگو بگو که با که بگویم ز خویش بیزارم خیال رفتن از این شهر در سرم دارم کجا روم که ندانی ز عشق بیمارم اگر به سوی تو آیم روم به سوی جنون اگر کناره بگیرم نه مرد پیکارم خیال رفتن از این شهر در سر دارم کجا روم که ندانی ز عشق بیمارم اگر به سوی تو آیم روم به سوی جنون اگر کناره بگیرم نه مرد پیکارم لبان خواب تو با من به زمزمه میگفت بدان هوای تو دارم ولی گرفتارم دوباره شهر و غریبی دوباره حال خراب دو سال میگذرد من هنوز می برام