کلافه ام مثل خرسی که زمستونو نخوابیده با خرسای قویتر از خودش روزاشو جنگیده درختا رو علامت میزنه وقتی که غمگینه منم اون خرس شاکی که تو غارش شد قرنطینه نگاهش رو خراشیده مسیر سرد رودخونه یه دریا ماهی زیر پنجشه این خرس دیوونه به جنگل خیره میمونه صدای آب تو گوشش مثل آبشار میریزه یه حسی توی آغوشش کلافه ام مثل خرسی که زمستون دوره از خونه نمیخوابه نمیتونه پریشونه پریشونه تو غارش خواب می بینه شبا رویای خرسیشو فراموش کرده احوالات و رفتارای حرصیشو سکوت وحشیو مثل قبیلش خوب میشناسه شبا رو دُب توی آسمون بدجور حساسه شبا محو تماشای شکار جغدها میشه شبیه سرخپوستی که جهانش دور آتیشه