غم مث زندونه برای روحم باید ازین اسارت آزاد شم نگو از انقراض نسل شیرین وقتشه جانشین فرهاد شم زخم زبونای تو بدخیم نیست میتونم این دردو تحمل کنم خسته ام از نگاه مرد آینه کمک کن این مردو تحمل کنم فقط نگاهتو ازم پس نگیر فردا رو از حادثه لبریز کن کار من از قرص و دوا گذشته برام یه شعر تازه تجویز کن شبگریه های بی مخاطب من با بودنت به انتها میرسن تکلیف این حنجره ها روشنه بی تو به بن بست صدا میرسن دوباره مشت غنچه ها رو وا کن گردن غم رو هدیه کن به ساطور سکوت این جدولو پر کن از حرف چشماتو هدیه کن به این بوف کور فقط نگاهتو ازم پس نگیر فردا رو از حادثه لبریز کن کار من از قرص و دوا گذشته برام یه شعر تازه تجویز کن