هرچی بزرگتر میشیم هرچی بیشتر میریم جلو هرچی تو نزدیکتر میشی، من دیگه کمتر میشناسم تو رو تو این روزایی که هستیم یه چیزی شده کم انگار از روز اول ما رفتیم این مسیرو کج من یه حسرت خاموش از گذشته هام که هیچ چرخی دیگه منو نمی بره جلو نمی بره جلو دیگه نه میشه از این روزا گذشت نه میشه که به عقب برگشت پس بگو چی میشن اون رویاهایی که از کودیامون اومدن باهامون اینهمه سال خواب موندیم زیر این بار خستگی از ما فراموشی موند و بس اینهمه خواب موندیم منو این بار پس بگیر از فراموشی محض فراموشی محض... از فراموشی محض...