کسی که چنین غرق خون و تب است کسی که چنین ذکر حق بر لب است کسی که در اندیشه ی فتح عشق به فکر رسیدن به فردا شب است ابر مرد فقر و فنا و دعاست که فقر از قبایش دمی بر نخواست ترازوی انصاف آیندگان به لطفش شکوه عدالت به جاست شب آخرین راه یادش بخیر شب مرگ دلخواه یادش بخیر غم بغض دریا و گوش کویر دل کوچک چاه یادش بخیر
به صاحب صفات سمیع و بصیر کریم خطابخش پوزشپذیر جهان قعر خواب بدی رفته است به جای جهان هم تو احیا بگیر
ببین گوشه دنج محراب را ببین تیغ بر فرق مهتاب را سر پنجههای پلنگ اجل ببین ماه افتاده در آب را ببین کعبه مات و سیهپوش شد هر آیینهای تار و مخدوش شد دو پیمانه زهر از سبو ریخت و زمین و زمان شوکراننوش شد
شب آخرین راه یادش بخیر شب مرگ دلخواه یادش بخیر غم بغض دریا و گوش کویر دل کوچک چاه یادش بخیر