شب عید است سر سفره خالی خوابیم مادرم زل زده به خالی یک پیمانه همه خوابیم چرا که پدرم از شرمش تا نخوابیم محال است بیاید خانه عید هر سال برای من و اهل خانه روز خوب پدری هست که دائم سفر است حال ما را کمی امسال همه میفهمند عید امسال برای همه روز پدر است عید می آید اگر بر سر این سفره شبی دست خالی پدر مظهر اعجاز شود قلب این خانه گرفتهست هوا میخواهد عید می آید اگر پنجرهای باز شود عید با سبزه و سیب آمده از راه ولی بار بر شانهی ما قد دماوند شده جای سکه وسط سفرهی عیدم خالیست ارزش سکه در این شهر مگر چند شده یک نفر بود که از سفرهی شامش با عشق کوچه کوچه به یتیمان همه شب نان میداد کاش امروز هم او بود که جای سکه آهن تفته به امثال عقیلان میداد عید روزیست که هر سفره پر از نان باشد عید روزیست که ما حق کسی را نخوریم نان در این شهر پر از خرمن گندم حتماً آنقدر هست که ما نان کسی را نبریم که ما حق کسی را نخوریم