به جایی که بدان توان تو را یافت به جایی دور که جهان را شکافت سفر به سویت کنم، زمان شتافت چشمان تو چنان نزدیک که نتوان بدان دست یافت تا به کجا بروم که تو باشی پیش از آن که به شب مبتلا شی آمدم در پی تو که ورای مه نور خورشیدم تو باشی تا به کجا بروم که تو باشی پیش از آن که به شب مبتلا شی مگر میشود از این همه چشمها که گذشت یکی تو نباشی به جایی که بدان باران مرا شست از این همه بیراهه ره تو را جست تا تو بیایی مرا بخوابانی جهان گونه ای دگر شد، وطنم تن توست تا به کجا بروم که تو باشی پیش از آن که به شب مبتلا شی آمدم در پی تو که ورای مه نور خورشیدم تو باشی تا به کجا بروم که تو باشی پیش از آن که به شب مبتلا شی مگر میشود از این همه چشمها که گذشت یکی تو نباشی