دل از سنگ باید كه از درد عشق ننالد خدایا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت كه جز غم در این چنگ آهنگ نیست به لب جز سرود امیدم نبود مرا بانگ این چنگ خاموش كرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت كه آهنگ خود را فراموش كرد دل از سنگ باید كه از درد عشق ننالد خدایا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت كه جز غم در این چنگ آهنگ نیست به لب جز سرود امیدم نبود مرا بانگ این چنگ خاموش كرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت كه آهنگ خود را فراموش كرد كجا می كشانندم این نغمه ها كه یكدم نخواهند آسوده ام نمیدانم این چنگی سرنوشت چه میخواهد از جان فرسوده ام دل از این جهان برگرفتم دریغ هنوزم به جان آتش عشق اوست در این واپسین لحظه زندگی هنوزم در این سینه یک آرزوست دلم کرده امشب هوای شراب شرابی که از جان برآرد خروش شرابی که بینم در آن رقص مرگ شرابی که هرگز نیایم به هوش مگر وارهم از غم عشق او مگر نشنوم بانگ این چنگ را همه زندگی نغمه ماتم است نمیخواهم این نا خوش آهنگ را نمیخواهم این نا خوش آهنگ را دل از سنگ باید که از درد عشق ننالد خدایا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت که جز غم در این چنگ آهنگ نیست که جز غم در این چنگ آهنگ نیست