اینجا کسی ست پنهان دامانِ من گرفته خود را سپس کشیده پیشانِ من گرفته اینجا کسی ست پنهان چون جانِ خوشتر از جان باغی به من نموده ایوانِ من گرفته در چَشم من نیاید خوبانِ جمله عالم بنگر خیال خوبش مژگانِ من گرفته اینجا کسی ست پنهان دامانِ من گرفته خود را سپس کشیده پیشانِ من گرفته اینجا کسی ست پنهان همچون خیالِ درده اما غروبِ رویش ارکانِ من گرفته تو تاجِ ما و آنگه سرهای ما شکسته تو یارِ ما و آنگه یارانِ من گرفته یاران دل شکسته در صدر دل نشسته مستان و می پرستان میدانِ من گرفته اینجا کسی ست پنهان دامانِ من گرفته خود را سپس کشیده پیشانِ من گرفته