با این دل ماتم زده آواز چه سازم؟ بشکسته نِی ام بی لب دم ساز چه سازم؟ در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز با بال و پر سوخته پرواز چه سازم؟ گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات با این همه افسونگری و ناز چه سازم؟ خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود از پرده در افتد اگر این راز چه سازم؟ گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم؟ تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم؟ ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود دور از تو من دل شده آواز چه سازم؟