عشق یک نقاشی دلتنگ روی پرده هاست عشق آرام دل بی تاب دل گم کرده هاست ماه گاهی تا لب ایوان من آمد ولی سرنوشت پنجره دیدار پشت نرده هاست ای گم ترین راهم غمگین ترین آهم ای زخم دلخواهم ای خواب کوتاهم تلخ است و میخوانم این ماه بی دل را این درد کامل را این عشق قاتل را تو چه رویاهای شیرینی که در سر داشتی از میان سینه ام قلب مرا برداشتی خواب پرواز تو هر شب آسمانم را گرفت جای انگشتان خود در خواب من پر داشتی باز برگردان زمان را باز دستم را بگیر پس چه شد افسانه ی عشقی که باور داشتی باز برگردان زمان را باز دستم را بگیر پس چه شد افسانه ی عشقی که در سر داشتی ای گم ترین راهم غمگین ترین آهم ای زخم دلخواهم ای خواب کوتاهم تلخ است و میخوانم این ماه بی دل را این درد کامل را این عشق قاتل را