متروس اهموم و ما ابچی پر از دردم، اما اشک نمى ريزم محتاج ادموعی اویاک احچی براى حرف زدن با تو به اشكهایم محتاجم ویّاک ... اهواک با تو هستم ... تو را می خواهم مشتاگ و مکسور اجناحی شوق پرواز دارم اما بالم شكسته و حُبّک هَوّنلی اجراحی و تنها عشق تو مرهمی ست بر زخمهایم ویّاک ... اهواک با تو هستم ... تو را می خواهم ما انسی هواک اللّی ابراسی عشقی که از تو در سرم هست را هرگز از یاد نخواهم برد انت احلی شعوری و احساسی چرا که تو زیباترین درک و احساس منی اهواک ... ویاک جز تو را نمیخواهم ... با تو هستم دایماً معناک ابراسی ایدور معنای تو همواره ذهن مرا در می نوردد مثل اغنیّه بشفاف الهور همچون میلاد ترانهای موّاج بر لب «هور» ویاک ... اهواک با تو هستم .... تو را می خواهم لا یغمر عینی الّیل لایهزمنی النّسیان نه شبها چشمانم را می ربایند و نه فراموشی شکستم می دهد ارضک خلّتنی اشتاگ غیرک ما اهوه اوطان خاک تو اینگونه عاشقم خواست و جز تو به هیچ موطنی مشتاق نیستم خلّینی ابدنیاک ابقی لو دنیه امن الاحزان بگذار در دنیایت باقی بمانم هرچند که دنیایی مملو از اندوه است ریت الگاک امن اجدید و اترک خلفی الاوهام کاش از نو تو را بیابم و اوهام را فراموش کنم یالحُبّک ساکن روحی و ما تمحیها الایّام ای که عشقت بر روحم خیمه زده و هرگز گذر روزگار آن را محو نخواهد کرد بُکره انغنّی اویه الغیم و ایّام الغربه اتفوت فرداست که با ابرها ترانه بخوانيم و روزگارِ تلخ غربت تمام شود لعیونک ناذر عمری و بحضانک اهوه الموت عمر و جانم را نذر چشمانت كردهام و مرگ را تنها در آغوش تو مى خواهم لا یغمر عینی الّیل لایهزمنی النّسیان نه شبها چشمانم را می ربایند و نه فراموشی شکستم می دهد ارضک خلّتنی اشتاگ غیرک ما اهوه اوطان خاک تو اینگونه عاشقم خواست و جز تو به هیچ موطنی مشتاق نیستم خلّینی ابدنیاک ابقی لو دنیه امن الاحزان بگذار در دنیایت باقی بمانم هرچند که دنیایی مملو از اندوه است