بر ساز دلم باز مزن زخمه ی ناساز با این دل غمدیده من باز مکن ناز دردی ز تو مانده است به جانم که ندانی بی تو، نبود بر لب من غمزه ی آواز چشمان تو دارد هوسِ تلخِ جدایی ای طُره ی تبدار، مرا میکُشد این راز مهتاب شبی، تاب ز دل بردی و رفتی ای اشک چه خواهی، تو از این دیده غماز دیوانه منم ، بسته گیسوی توام من شور دل من بشنو تو از گوشه ی شهناز...