غریبگی که می کنی غریبه میشم با خودم توغربتی که هیشکی نیست حس می کنم تموم شدم غریبگی که می کنی دلشوره پیدام می کنه حسی شبیه گم شدن از گریه دریام می کنه تو خسته میشی از من و من حالم شبیه هیچکس نیست دستای من یخ کردن اما دستای تو در دسترس نیست لبریز از بغض و سکوت با گریه خلوت می کنم هر لحظه تقدیرمو تقویم حسرت می کنم تو غربتم گم میشم و تنهایی از سر می رسه غصه م یه دنیا می شه و دنیام به آخر می رسه