بسم از هوا گرفتن که پری نماندو بالی به کجا روم زدستت که نمی دهی مجالی چه خوش است درفراقی همه عمر صبر کردن به امید آن که روزی به کف افتد وصالی غم حال درد مندان نه عجب گرت نباشد که چنین نرفته باشد همه عمر برتوحالی
دگر آفتاب رویت منمای آسمان را که قمرزشرمساری بشکست چون حلالی
تو همین مگوی سعدی که نظر گناه باشد گنه است برگرفتن نظراز چنین جمالی