تو که رفتی رسیدی خوش به حالت منم خوشبخت با فکر و خیالت با این عشقی که مونده روی دستم تا میچرخه زمین اینجا نشستم نشستم سرد و سنگینم دوباره سبک میشم اگه بغضم بذاره یا توو دیروزم و افسوس و دردهام یا هی ترس از من بی تو و فردام پر از عقده ی پرواز خیالم ولی خاطره هات وزنه به بالم تنم خالیه از جون پریدن پَرَم خسته ی از بس نرسیدن زندگیم سوخت، جسد آرزوهام مونده روی دستم خوشبحالت زندگی کردی ولی من نه نتونستم زندگیم سوخت، جسد آرزوهام مونده روی دستم خوشبحالت زندگی کردی ولی من نه نتونستم
سوالم شده بود خوابت رو کِی دیدن آخه من بعد تو اصلا نخوابیدم میون خواب و بیداری یه حالی هست بگو اسمش چیه من که نفهمیدم یه بیداری دقیقا عین یه کابوس مثل گشتن توو تاریکی و بی فانوس میچرخم توو حباب انتظارت مثل ماهی و تُنگ و وهم اقیانوس همش میچرخم و گیجم توی این حالت من بی آرزو خسته از این عادت از این وعده غم هر ساعت و هر روز از این خندیدن های تلخ و ناراحت زندگیم سوخت، جسد آرزوهام مونده روی دستم خوشبحالت زندگی کردی ولی من نه نتونستم زندگیم سوخت، جسد آرزوهام مونده روی دستم خوشبحالت زندگی کردی ولی من نه نتونستم