هفت شهرِ عشق را گشتم به دنبالت تنهایم هنوز قصه ی عشق تو را هرجا که گفتم، دنیایی بسوخت جانِ من آمد به لب، تا رخ نمایی لحظه ای من پریشان و غزل خوان، تو به من جان داده ای زلفِ پریشانِ تو را دیدم و همسایه ی من ماه شد هر شبِ من قصه ی یوسف به دلِ چاه شد لحظه ی دیدار تو در خوابِ من آمد که من افسانه شدم در پیِ چشمان تو گشتم تا که دیوانه شدم
دنبالِ تو میگشتم من در آسمان روی زمین پیدا شدی تو ناگهان تعبیرِ رویای دل آغاز شد پرِ پروازِ دلم باز شد
در پیچ و تابِ موی تو گم گشته ام از کویر و جنگل و دریا همه بگذشته ام اسم مرا بردی و از شوق چو پروانه شدم در پی چشمانِ تو گشتم تا که دیوانه شدم