همین قدر خسته و تنها بدون حتی دلداری مسیر رو با خودم بردم یه جا که پا نمیذاری خودم رفتم دلم پیشت، همه گفتن چه بی احساس ولی هیچکی نمیفهمه چه رازها پشت این اشک هاست تو دور از من، من از تو دور، از این بدتر نمیشد که نه من چشمات رو بوسیدم، نه دستامون یکی شد که بی پناهی نکشیدی، قدر آغوش رو بفهمی دلت تنگت، من رو میخواد ولی قهری ولی قهری
من این گوشه ی دنیا، چمیدونی چه سخته تو اون گوشه ی دنیا، پر از راه نرفته پر پرواز کی شد مشکی چشمای پاکت که اینجور گوشه گیره، خلوتم کرد سرد و ساکت بی پناهی نکشیدی، قدر آغوش رو بفهمی دلت تنگت، من رو میخواد ولی قهری ولی قهری