بمان با من بمان، با تو میمانم بمان ببین اشک مرا، با من از باران بخوان رخ مپوشون تا نسوزد آتشی پروانه را رو مگردان تا بخوانم با تو این افسانه را بمان با من بمان، با تو میمانم بمان ببین اشک مرا، با من از باران بخوان رخ مپوشان تا نیوفتد شعله بر هفت آسمان رو مگردان تا نیایم به فغان هرجای جهانم از من با خبری مانده از من به هوایت بال و پری هرکجایم از هوایم میگذری رخ مپوشان تا نیافتد شعله بر هفت آسمان رو مگردان تا نیایم به فغان هرجای جهانم از من با خبری مانده از من به هوایت بال و پری تو که گاهی به نگاهی میسازی دنیای مرا به فروغ مهر و ماهی روشن کن شبهای مرا مانده از من اشک و آهی، برگردان رویای مرا بمان با من بمان، با تو میمانم بمان ببین اشک مرا، با من از باران بخوان بمان با من بمان، با تو میمانم بمان ببین اشک مرا، با من از باران بخوان بمان با من بمان...