من نه خود میروم او مرا میکشد کاه سرگشته را کهربا میکشد چون گریبان زچنگش رها میکنم دامنم را به قهر از قفا میکشد دست و پا میزنم میرباید سرم سررها میکنم دست و پا میکشد لذت نان شدن زیر دندان او گندمم را سوی اسیا میکشد سایه ی او شدم چون گریزم از او در پی اش میروم تا کجا میکشد