ای خنده ی تو دورترین خاطره ی من دیدار تو نایاب ترین منظره ی من ای دوری تو نیمه ی تاریک جهانم دلتنگی تو آتش افتاده به جانم بگذار که من تشنه ی دریای تو باشم مجنون تو و دیده ی شیدای تو باشم بگذار پس از این همه دلتنگی و دوری چون آینه در حال تماشای تو باشم بگذار پس از این همه دلتنگی و دوری چون آینه در حال تماشای تو باشم
زیبایی این قصه از آغاز تو بودی من خاک نشین بودم و پرواز تو بودی عشق آمد و آماده ی رنج سفرم کرد هر سو که دویدم به تو نزدیکترم کرد بگذار که من تشنه ی دریای تو باشم مجنون تو و دیده ی شیدای تو باشم بگذار پس از این همه دلتنگی و دوری چون آینه در حال تماشای تو باشم بگذار پس از این همه دلتنگی و دوری چون آینه در حال تماشای تو باشم