دیدگانِ تو در قابِ اندوه ، سرد و خاموش، خفته بودند / زودتر از تو ناگفته ها را ، با زبانِ نگه گفته بودند / از من و هر چه در من نهان بود، می رمیدی، می رهیدی / ناشکیبا مرا در پی خویش، می کشیدی، می کشیدی / باز خواندی، باز راندی / باز برتختِ عاجم نشاندی، باز در کامِ موجم کشاندی/ گرچه در پرنیانِ غمی شوم، سالها در دلم زیستی تو / آه هرگز ندانستم از عشق، چیستی تو، کیستی تو