حضار تمام مات گشتند/
مبهوت ز حادثات گشتند/
گفتند که یا رب این چه بخت است/
داماد مگر سیاه بخت است/
سالی که نکوست خوارو بارش/
پیداست ز اول بهارش/
پس پاپ ز شاه کرد درخواست/
تا مجلس عقد از نو آراست/
شه خواهش پاپ را پذیرفت/
کز طالع سعدشان کند جفت/
اسباب نشاط کسب کردند/
آن تخت دوباره نصب کردند/
شد مجلس عقد چون که برپا/
گشتند کشیش ها محیا/
انجیل مسیح باز کردند/
آهنگ فصیح ساز کردند/
داماد نشست چون که بر تخت/
بشکست دوباره زان نگون بخت/
شاه و وزرا و پاپ و اسقف/
خوردند از این قضا تاسف/
حسرت زده پاپ با کشیشان/
شد جمع مسیحیان پریشان/
حضار ز کاخ رخت بستند/
چشم از همه تخت و بخت بستند