خوش است خلوت اگر یار یارِ من باشد نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد روا مدار خدایا که در حریم وصال رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد همای گو مفکن سایه شرف هرگز بر آن دیار که طوطی کم از زغن باشد من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد