ساقیا ساقیا زدهام باده نابی که مگو جامی زدهام از چشمه نگاه او سر خوش بردم خانه به خانه کو به کو هر دم ز چشمانش جرعه ای از جان جهان ریزد به دل من روشن تر از عالم جان ساقی چشمان او پیمانه پیمانه عشق ریزد به جام جانم حرفی دارد، رمزی گوید، شیدا کند مارا، یارا یارا ساقی جامی دگر، آتشزا، شعلهور به یک نظر به یک نظر، ما را ز دست ما ببر