رو شناسنامه ی جنگل، مُهرِ باطلِ تگرگه
این ترانه خوندنی نیست، این گزارشِ یه مرگه
اون صدای بی صدارو از ترانه ها گرفتن
چشمِ آدمایِ لالِ کورِ گوش بریده روشن
گرمیِ بازارِ بشکن، اسمشو از یادمون بُرد
تیترِ روزنامه همین بود: "آخرین آوازه خون مُرد"
دلش از تاریکی خسته، سقفش ابرِ آسمون بود
خیلیا می خوندن اما، تنها اون آوازه خون بود
گنجیشگکِ اشی مشی رو بومِ شب نشسته
آوازه خون پنجره ی ترانه هاشو بسته
مردِ تنها رفته اما، میشه تا جمعه سفرکرد
میشه با یه شبِ مهتاب، سایه هارو دربه در کرد
میشه فریادشو فهمید، سرِ پیچِ هرترانه
میشه تا همیشه دل داد، به صفایِ کودکانه