تورا من چشم در راهم شبا هنگام که میگیرد در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی رنگ سیاهی وز آن دلخسته گانت را است اندوهی است فراهم تورا من چشم در راهم تورا من چشم در راهم شبا هنگام که میگیرد در شاخ تلاجن سایه ها رنگ سیاهی رنگ سیاهی وز آن دلخسته گانت را است اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم تو را من چشم در راهم شبا هنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفته گانند در ان نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من ازیادت نمیکاهم من از یادت نمیکاهم تو را من چشم در راهم تورا من چشم در راهم شبا هنگام در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفته گانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمیکاهم من از یادت نمیکاهم تورا من چشم در راهم تو را من چشم در راهم