همه ی فکرم این بود ترکت کنم نه اینکه بذارم از اینجا برم نه اینکه بمونی ازت دور شم ته قصه مون حس ناجور شم همه ی فکرم این بود این فکر من نشه بیش از اندازه درگیر تو دوتا آسمون تو نگاهت پره نشه این پرنده زمین گیر تو دچارم دچار همین خنده هات که تو خون و رگ هام جریان شده به زنجیر تختت گره میخورم ولی عشق تو خون رگ هام شده شب و روز من از حضورت پره پُرِ روز دلتنگ شب دلهره مثل حس ترک گناهی ولی گناهی که بی نبضم شده میزنه نمیتونم از فکر تو بگذرم کجایی کنار تو زخمی ترم یه عمره گرفتار تصویرتم خلاصم کنی باز درگیرتم نمیتونم از خواب تو رد بشم نمیخوام یه کابوس ممتد بشم به دادم برس ترسُ نابود کن منو خسته کن پوک بزن دود شم جنونت منو تو خودم میکِشه منو میکُشه لحن اون خنده هات یه تردید مسری رفیقم شده یه شک غریبه تو عمق چشات شب و روز من از حضورت پره پُرِ روز دلتنگ شب دلهره مثل حس ترک گناهی ولی گناهی که بی نبضم شده میزنه