برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت به تو خود نیامدی از دگران خیام اگر ز باده مستی خوش باش با لاله رخی اگر نشستی خوش باش پایان همه عمر جهان نیستی است پندار که نیستی چو هستی خوش باش ابر آمد و زار بر سر سبزه گریست بی باده گلرنگ نمی شاید زیست این سبزه که امروز تماشاگه ماست تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست