زیر بار گنبد کبود غیر سایه اش کسی نبود سهمش از زمین فرار و درد سهمش از هوا غبار و دود دود.... پیش رو راه بی هدف پشت سر شهر غم زده پای پیاده در دل شهر تا پل آزادی قدم زده دل تنگ شب سرد سفر حسرت و یاد وطنش بر شانه باد زیر بار گنبد کبود با خودش هم آشنا نبود سهمش از زمین فرار و درد سهمش از هوا غبار و دود زیر بار گنبد کبود غیر سایه اش کسی نبود