چنان مستم چنان مستم چنان مستم من امروز که از چنبر برون جستم چنان مستم من امروز چنان چیزی که در خاطر نیاید چنانستم چنانستم چنانستم من امروز به جان با آسمان عشق رفتم به صورت گر در این پستم من امروز گرفتم گوش عقل و گفتم ای عقل برون رو کز تو وارستم من امروز چنان مستم چنان مستم من امروز که از چنبر برون جستم من امروز دمی از پای ننشستم من امروز بشوی ای عقل دست خویش از من که در مجنون بپیوستم من امروز چنان مستم من امروز