مگر این معجزه نیست؟ بادها میسازند تک سرودی که تو بر شانه من میخوانی و امیدی که رها بودن را از نگاه دل تو میخواند مگر این معجزه نیست؟
مگر این معجزه نیست؟ لرزش قلب درون تن تو که نوازشگر جان دگر است پر پرواز دل و جان من است و چه افسانه بی مانندی است پرتو عشق نگاهی که تو را میخواند مگر این معجزه نیست؟