خدایا خدایا خدایا خلوتی امشب که با دلدار بنشینم خراب از نرگس مستش همین یک بار بنشینم اگر دستم دهد فرصت بگیرم از لب لعلش زنم آتش به جان و دل ز می سرشار بنشین شوم چنگی و دیوانه به حال زار بنشینم ربود از کف دل و دینم سیه مژگان جادویش که شیدا گشته ای جانم چو بوتیمار بنشینم نکش دامن تو از کارم نگار گلعذار من خرابم کن بسوزانم چرا افکار بنشینم ز سرمستی ربود این دل بت افسونگر شوخم بیا بنشین که بی رویت همه بیمار بنشینم