یاد باد آن که تو را با دل زارم نظری بود میشدی مونس جانم به کنارم قمری بود میشدم چنگی گیسوی صنم سای بلندت در پریشانی زلفت شب ما را سحری بود دامن از ما تو کشیدی و گذشتی ز کنارم بی تو با جان حزین ای گل من چشم تری بود نشدی مونس جانم تو به گاهی ز نگاهی خبرت نیست که ما را ز تو هر دم شرری بود در هوای تو زدم بال و پری با دل مجنون آمدم خانه به خانه چه مبارک سفری بود مشکن عهد و بیا رسم وفا باز به سر بر که هنوزم به خدا با تو مرا برگ و بری بود همه سرمست می و من که خرابم ز خیالت حمد لله حمد لله که در این قائله جان را ثمری بود