چشمامو میبندم یادم بیاد اونروز آخر پاییز بود مثلِ همین دیروز یادم میاد چشمات وقتی که بغض کردی وقتی که می گفتی محالِ برگردی یه دفعه بارون زد... بارون می زد و خاطره هامون مثه اشک از توو چشامون می ریخت زیر پامون پاییز بهترین فصل خدا بود وقتی دنیا ماله ما بود خنده هامون بی هوا بود من مثه دیووانه ها بدون چتر تو این خیابون زیر بارونا به یاد تو می افتم یاد اون نگاه تو صدای تو توو پرسه هامون یاد اون پاییز لعنتی میوفتم همه حرفامو بهت هیچوقت نگفتم بارون می زد و خاطره هامون مثه اشک از توو چشامون می ریخت زیر پامون پاییز بهترین فصل خدا بود وقتی دنیا ماله ما بود خنده هامون بی هوا بود