بی روزنامه ها خبرم را گرفته اند سبابه های ترس اثرم را گرفته اند هر بار میرسند تبرها به وقت مرگ قبلا تگرگ ها ثمرم را گرفته اند این روزها شکارچیان دور نیستند از من تمام بال و پرم را گرفته اند آن جنگجوی زخمی بیرون قلعه ام دروازه های پشت سرم را گرفته اند دیگر امید نیست به تسلیم قانعم آن کشورم که بیشترم را گرفته اند سخت است این که کاج بمانم از این به بعد مشتی کلاغ دور و برم را گرفته اند در ایستگاه قبل زبانم اضافه بود در ایستگاه بعد سرم را گرفته اند تزریق اشتباه و شاید تصادف آه من خواب دیده ام نظرم را گرفته اند دیگر امید نیست به تسلیم قانعم آن کشورم که بیشترم را گرفته اند سخت است این که کاج بمانم از این به بعد مشتی کلاغ دور و برم را گرفته اند