چه ناگزیرتر از این که بی قرار تو باشم چنان به عشق بسوزم که داغدار تو باشم چه ناگزیرتر از این که درد، درد تو باشد که اسم اعظم عشقت نشان مرد تو باشد به شب نشینی مویت هزار شام سحر شد بیا که قامت صبرم قرین قوس قمر شد کدام خسته تر از من برای با تو پریدن کدام مردتر از من برای درد کشیدن به شب نشینی مویت هزار شام سحر شد بیا که قامت صبرم قرین قوس قمر شد کدام خسته تر از من برای با تو پریدن کدام مردتر از من برای درد کشیدن چه ناگزیرتر از این که درد، درد تو باشد که اسم اعظم عشقت نشان مرد تو باشد تویی کسی که بگرید سکوت و سوختنم را به یادگار ببوید شکسته های تنم را به شب نشینی مویت هزار شام سحر شد بیا که قامت صبرم قرین قوس قمر شد کدام خسته تر از من برای با تو پریدن کدام مردتر از من برای درد کشیدن به شب نشینی مویت هزار شام سحر شد بیا که قامت صبرم قرین قوس قمر شد کدام خسته تر از من برای با تو پریدن کدام مردتر از من برای درد کشیدن